شکوِه تلخ

«نیاز است با تغییر ماهیت آسیب ها ماهیت مداخلات نیز به منظور کاهش و رفع آسیب های اجتماعی تغییر کنند. زیرا مداخلات سنتی نمی تواند پاسخ گوی ماهیت نوین آسیب های اجتماعی باشند»…«باید دقت کرد در خصوص هر مسئله و آسیب اجتماعی حتماً باید  باتوجه به ماهیت و نوع آن مداخله کردوهیچ گاه نمی توان مداخلات یکسانی را برای تمام آسیب ها به اجرا درآورد.»

گمان نرود جملات بالا از یک اندیشمند اجتماعی می باشد . ابداًچنین نیست . بیانات ذکر شده را آقای وزیر کار در «شورای اورژانس اجتماعی» ایراد می فرمایند. که به یقین به مخیله هیچ اندیشمند و مصلح اجتماعی هم خطور نمی کرد که در جهت درمان آسیب های اجتماعی  یک همچون «اورژانس» چقدر می تواند مفید واقع گردد. شکی نیست هنگام ایراد این سخنان  روان آن اندیشمندان هم تکانی خورده و بر گوینده این حرفهای گهربار ادای احترام بجا آوردند.

این از موهبتهای روزگارما ایرانی ها است که هر از چندی با همچون پدیده های شگفت آور روبه رو می شویم، وانگشت حیران به دندان. روزی رئیس دولتی  با حالتی (خاص) و با خودشیفتگی  ابلهانه مردم را جهت خرید گوجه به آدرس کوی خود فرا میخوانند. واپسین روز در ترویج گدا پروری  رایانه را هم سهم امام زمان میدانند و… این یکی هم دست بالاتر را می زند ودر جهت بهبودی و ترمیم آسیب های اجتماعی مورد نظر خود «اورژانس» طرح ریزی مینمایند ودر همایشی خود ساخته یکباره قبای صدارت را از تن به در کرده ، با چیره دستی و مهارتی مثال زدنی در کسوت یک روانکاو اجتماعی آسیب های اجتماعی را نسخه پیچی می نمایند. گویا شور و وجد شرکت در همایش فوق فراموشکاری آقای وزیر را به دنبال داشته که ایشان نه بعنوان وزیر کار، آن هم در آستانه روز جهانی کارگر، بلکه در جایگاه یک مصلح اجتماعی و بدون در نظر گرفتن انبوه مشکلات فراروی سازمان تحت فرمان خود اینگونه طرح بیان مینمایند. روانش شاد سعدی شیرین سخن چه زیبا می گویند. «هندوی نفط اندوزی همی آموخت.  حکیمی گفت ترا که خانه نئین است بازی نه این است.» آری، این  نوع ایراد سخن آنهم  در چنین روزگاری  که زیر مجموعه سازمانی آقای وزیر چه اوضاع و احوالی  را دارند می گذرانند واقعاً شاهکاری است بی بدیل که از عهده کسی بر نمی آید الاّ خود گوینده آن سخنان . ایشان بعنوان مرد برتر آنقدر باشکوهتر از مردم عادی و معمولی هستند که گویی هیچ تکلیفی را نسبت به آنها عهده دار نیستند و حق دارند  در راه تحقق بخشیدن در برتر بودنش  تمام مشکلات تحت فرمانش  را نادیده بگیرند. حال وقتی این سری گفتارها را میان قشری میبریم که درگردابهای عمیق زندگی غوطه ور و دست وپا می زنند و مسئولیت آنهم مستقیماً برعهده ایشان می باشد، وهمواره هم از پاسخ دادن به بدیهی ترین مشکلات فرارو طفره رفته اند، آنوقت عظمت و شکوه این فرمایشات بیشتر بچشم میخورد.

بدون شک آقای وزیر باتوجه به موقعیت و پیشینه کاری خود بهتر از همه می دانند مشکل کجاست وچرا باید در سخنانشان نعل وارونه بزنند وچون مرد برتر به تبعات آنها محلی نگذارند .

حال بهتر این است آقای وزیر آن تئوریها را به حال خود بگذارند و برای چندمین بار هم شده  به چند سوال مشخص پاسخ گویند که آیا اینها هم جزو آن آسیب های اجتماعی موردنظر هستند و چگونه باید درمان یابند . و اگر از آن خانواده نیستند  لابد سخنان فوق هم خطابش ساکنین کرات دیگر می باشد.

1- چرا در امور کارگران اصل 26 و27 قانون اساسی و ماده 131 قانون کار جمهوری اسلامی نادیده گرفته می شود؟

2- دستورالعمل 41 وزارت کاروامور اجتماعی از چه سخن می گوید که کارگران خواستار توقف آن می باشند؟

3- چرا صحبت از اعتصاب کارگران از پارس جنوبی گرفته و نیشکر هفت تپه و آلومنیوم المهدی تا نساجی قائم شهر و اخراج کارگران سخنی به میان نمیآورند؟

4- آقای وزیر از موضوع اخراج غیر قانونی رانندگان شرکت واحد اتوبوس رانی تهران وحومه بیشتر مطلع هستند در این مورد چرا سخن نمی گویند؟

5- آقای وزیر بخش کوتاهی از گزارش کمیته تحقیق و تخصص مجلس را در مورد (شرکت شستا) شنیده اند؟

6- آقای وزیر خود نیک می دانند. مرکز آمار با انتشار یک بر آورد آماری اعلام می دارند طی 4 سال گذشته 1800 واحد کارخانه تولیدی صنعتی در ایران تعطیل و هزاران کارگر بیکار شده اند  ولی هیئت مدیره برخی از کاخانه ها هنوز از پاداش و حق جلسه برخوردارند، که به یقین آمار این کارخانه ها برای ایشان روشن می باشد .

اینها چند نمونه از هزاران هستند که کارگران و زحمت کشان این مرزوبوم با آنها دست به گریبان می باشند .آنگاه آقای وزیر در همان سخنرانی باز هم اضافه می فرمایند: «دربحث مداخلات اجتماعی باید دقت شود . مداخلات حتماً پیش ازآسیب، حین آسیب و پس از آن نیز به اجرا در آید ». دیگر نسخه بهتر از این متصور نیست . طنز ماجرا بیشتر آنجا نمایان می گردد که ارائه دهنده تزهای فوق در مسئولیتی قراردارند که از تمام قانون شکنی ها و سوء مدیریتها غارتهایی که در سازمان ایشان صورت گرفته و تبعات آن کل جامعه را تحت تاثیر قرار داده  اطلاع کافی دارند . حال باید پرسید چه جسارتی ایشان را بر آن داشته که در قالب یک نظریه پرداز این گونه جلوه گری نمایند و وصف آرایی بکنند آیا بیان شیرین سعدی مصداق چنین گفتار نمی باشد.

 « خواجه در بند نقش ایوان است خانه از از پای بند ویران است.»  ایشان باید پاسخ دهند فشار برای کارگران و زحمتکشان  در دوران صدارت ایشان  که در مجموعه دولت تدبیروامید شکل گرفته چرا افزایش یافته؟، تحصن های کارگری واعتراضات آنها در مقابل مجلس شورای اسلامی گرفته تا استانداریها وسازمانهای وابسته به کار و امور اجتماعی چرا بی پاسخ مانده؟ و اغلب هم به بازداشتهای بی دلیل تعدادی از کارگران به سرانجام خود رسیده.  اخراج رانندگان اتوبوسهای شرکت واحد تهران تهران وحومه و بازداشت آنها با کدام توجیه قانونی صورت گرفته؟ خصوصی سازی واحدهای تولیدی به چه سرانجامی رسیده؟ آیا تولید افزایش یافته یا همین خصوصی سازیها آنچنان فشار مضاعفی به کارکنان و کارگران واحدهای تولیدی در آمده که با اخراج آنها از محیط کار و در نهایت هم تعطیل کارخانه ها به سر آمده  که دلیل روشن آنرا صد درصد آقای وزیر بهتر از همه می دانند. چرا اغلب کارخانه ها و یا شرکتها به بهانه تعدیل نیرو و کمبود مواد به اخراج کارگران روآوردند و مجریان آن مستوجب تشویق و پاداشهای نجومی قرارگرفتند. لابد «اورژانس اجتماعی» مورد نظر ایشان و همفکران او آنقدر درگیر همایشهای خود ساخته هستند  که سوراخ دعا را گم کرداند و خود نیز دچار نسیان گشته اند . بهتر بود آقای وزیر  در همان روزنامه1/2/95 که سخنان ایشان را درج نموده  یکی دو صفحه پیش از آن روایتی هم از آقای سلطانی (عضو کمیته پی گیری پرونده فساد نفتی در مجلس) را می خوانند. گر چه ایشان خود را ملزم به خواندن آنها نمی دانند چرا که بهتراز آقای سلطانی از قضیه پشت پرده ها واقف هستند . «آقای سلطانی برای چندمین بار از پشت پرده و حامی مثلث (زنجانی- ضراب مرتضوی) نام می برندکه مدیریت آنها را به عهده دارند و می گویند «اینها همان مسئولان دولت سابق هستند که اسمشان در کیفر خواست بوده و اضافه می کنند بالاخره هم درآن سطح وهم درسطوح دیگر هستند و فکر نمی کنم حکمی هم در مورد آنها صادرشود ومی افزایند با این وصف اتفاقی هم برای زنجانی نمی افتد. » در پایان آنچه از تراوشات «اورژانس اجتماعی» فوق وآن مثلث یاد شده و پشت پرده اش و واقعیتهای موجود در جامعه باقی می ماند، همان (علی میماند وحوض اش) که حکایتی دیگر است.

و آن اینکه عمق زخمها و آسیب های وارد بر پیکر این ملت آنقدرکاری است. نه تنها ده ها «اورژانس» مورد نظر نمی تواند پاسخگو باشد، بلکه انگاربا عمل جراحی هم دیگر  درمان نمی پذیرند . از دیگر سو جایگاه و بارگاه وارد کنندگان همین آسیب ها آنقدر رفیع و با فراغ بال که آدمی را یاد آن حکایت شتر در ادبیات غنی ایرانی می اندازد که با آن قدوقواره خود سرمناری هم می رود و با کبر وغرور فغان برمی آورد: «که نهان شدم من اینجا   نکنیدم آشکارا.»

                                                                  

محسن مجیدی