من و مسیح زنده و لاتاری!

من، این سوژه ی تنهایم در فرودست ترین طبقه!

تمامیِ اِبژه ها به سوی فتح اند و سرمایه و مال اندوزی؛ چه چیزی خواهد توانست این سوژه ی غم زده را تا مرگ، “امید” وار نگاه دارد؟

هی رفقا،

اصلا از خرودورزی و تلاش و کوشش مان سخنی در میان نیست؛ ما می کوشیم تا به امید، تا لحظه ی مرگ به امیدِ طبقه ی فرادست، نفس بکشیم.


مسیح که همه دیدند به وضوح مُرد؛ اما برخی امیدوارند به زندگی اش؛

ولی سرمایه داری، انواعِ قمار و لاتاری و قرعه کشی را تمهید کرده برای “امید”ِ ما.

موضوع بسیار ساده است،

امیدی برای فرار از طبقه ی فرودست به این بورژوازیِ متعفن و بی مایه وجود دارد!

تنها راهِ امید، همین هاست:

لاتاری، گنج، ازدواج با زیدی مایه دار و … “شانس” !

رفقا!

تنها باید کفگیر ها را کشید به زیرِ دیگ و بر هم زد این ساز و کارِ بی عدالتیِ کم امید را !

ما به دشنه و خشونت بر هم می زنیم تا تحققِ مسلّمِ عدالت.

هیچ شانسی در مخیله مان نیست.

ما خواهانِ قطعیت هستیم

به چنگالِ توانمندِ انسان،

هر آنچه می خواهیم را به دست خواهیم آورد.

ش.ص.زاهدی