مردی که آموزگار ماند!

زنده یاد محمود فردوسی، زاده روستای ریکان شهر گرمسار، انسانی که با زندگیش انسانیت را معنایی دیگر بخشید. او در ٣٠ آبان ١٣٩٩ پس از گذراندن شش ماه بیماری سخت، چشمانش را بر روی آنچه دوست می داشت، بست.

محمود فردوسی در دهه ١٣٢٠ با مبارزات دهقانی که در روستایش جریان داشت و دهقانان توانسته بودند با متحد شدن در اتحادیه دهقانی، ارباب را از شهر و روستا بیرون کنند، آشنا گشته به این مبارزات آزادیخواهانه بپیوندند. سالخوردگانی که در گرمسار هستند هنوز به یاد می آورند جوانی را که در روستایشان اولین سخنرانیش را ایراد کرد.

بارها زندانی شد ولی دست از آرمان های کارگری خود برنداشت. او جزو کنشگران موثر فرهنگیان تهران و به ویژه در اعتصاب اردیبهشت ١٣٤٠ معلمان و تشییع پیکر دکتر خانعلی بود تا به دست حکومت نیفتد. در دهه پنجاه زمانی که بازرس مبارزه با فساد در آموزش و پرورش شد، با مدیران فاسد رده بالا برخوردی جدی داشت و به همین خاطر از این پست برکنار شد.

آموزگاری در او تنها به کلاس درس محدود نمی شد بلکه روشنگری هایش در میان خانواده، دوستان، همشهریها، مردم عادی و به ویژه شاگردانش در جهت آشنا کردن آنان با حقوق خود، تا آخر عمر جزیی از رفتارش بود. خانه اش پناهگاه مردم رنجدیده و ستمدیده ای بود که راه تظلم خواهی را نمی دانستند. محمود فردوسی شاگردانی آزادیخواه و عدالت جو در محیط نازی آباد و خزانه تهران تربیت کرد. او مصداق بارز این شعر مولاناست:

نه شبم، نه شب پرستم که حدیث خواب گویم

چو غلام آفتابم، همه از آفتاب گویم

امروز همه آنهایی که از او درس آزادگی آموخته اند، سوگوارند. سوگوار آموزگاری فراموش نشدنی. هرچند به دلیل شرایط ویژه بهداشتی دوستداران و شاگردانش نتوانستند وداعی در خور با او داشته باشند، اما بی تردید استقبال بی نظیری که از او در آستانه انقلاب ١٣٥٧ و با آزاد شدنش از زندان در چهارصد دستگاه نازی آباد و در شهرش گرمسار اتفاق افتاد، بازهم دوباره در این وداع رخ می داد.

به احترامش سر تعظیم فرو می آوریم و راهش را ادامه خواهیم داد.

سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران

٢ آذرماه ١٣٩٩