ارکستر هماهنگ رسانه ای و فعال کارگری!

از تولد جنبش کارگری تاکنون تلاش های بسیاری صورت گرفته تا روند جنبش کارگری از مسیر خود منحرف و با شکست روبرو شود. چه از درون خود جنبش و چه از سوی دشمنانش. از آغاز جنبش نوین سندیکایی در دهه هشتاد، از سوی جریان های مختلف چه کارفرمایی و چه جریان هایی که داعیه طرفداری از کارگران را دارند تلاش شده است مبارزات زحمتشان ایران با ترفندهای مختلف از مسیر اصلی خود جدا شود. یکی از شگردهای سرمایه داری جهانی و داخلی به خدمت گرفتن رسانه های فراگیر برای این منظور است. این رسانه ها وظیفه دارند موضوعات کارگری را نه از جنبه انسانی و یا حقوق بشری، بلکه برای سواستفاده کشورهای خارجی و سرمایه داری داخلی با تولید خبر بکار گیرند. اغلب افرادی که در دام این رسانه ها می افتند پس از چندی از تیتر این رسانه ها حذف و به ورطه فراموشی سپرده می شوند و یا در خدمت زر و زور و تزویر به زندگی حقیرانه خود ادامه می دهند. سرنوشت منصور اسالو کارمند اداری شرکت واحد اتوبوسرانی تهران باید درس خوبی برای همه کنشگران در داخل کشور باشد. منصور اسالو کارگر مبارز را آن چنان باد کردند که او به واقع متوهم شد که واقعن جنبش کارگری و سندیکایی با انگشتان او می چرخد و از داخل زندان فرمان های مختلف صادر می کرد. مصاحبه های متعدد با خبرگزاری های خارجی که با نیت های خاص کثیف سرمایه داری با او می شد، این توهم را هر روز بیشتر کرد و آن شد که امروز می بینیم.

این یک بخش از برنامه ریزی این رسانه هاست. اما بخش دیگر این است که اگر کنشگری از مدار آنچه ارکستر هماهنگ رسانه ای خارج شود، شخص و یا جریان کارگری با بایکوت خبری روبرو خواهد شد و دیگر در هیچ تیتر خبری دیده نمی شود. آیا سوال برانگیز نیست که چرا دیگر ارکستر هماهنگ رسانه ای در مورد سپیده قلیان، حامی مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه که تا دیروز اگر عطسه می کرد به سرعت در همه جا خبری می شد، یکسالی است از او هیچ خبری منتشر نمی کنند و حتا از سوی یاران دیرین هم از او یادی نمی شود؟ گناه او در رسانه های سرمایه سالارانه این بود که اعلام کرد:« مشکلات طبقه کارگر از سیاست های نئولیبرالیستی است». چرا اسماعیل عبدی این آموزگار مبارز و با فرهنگ در برنامه های خبری آنها دیگر نمی گنجد؟ مگر عبدی زندان نیست؟ مگر جعفر عظیم زاده بی گناه در زندان عمرش به هدر نمی رود؟ چرا نباید حداقل از حقوق شهروندی این عزیزان دفاع شود؟ کجا هستند رسانه های خبری که تا دیروز این کنشگران در صف اول تیتر هایشان جای داشتند؟ ولی امروز از حقوق انسانی این افراد دفاع نمی کنند؟ آیا فقط باید این انسانهای شریف هرگاه دست به اعتصاب غذاهای خودزنانه که با بسترسازی پلیس سیاسی همراه است، تیتر رسانه ها شوند؟ تا با این تیتر سازی و آن بسترسازی پلیس سیاسی جانشان به خطر افتد؟ برای این رسانه ها این افراد فقط کالای خبری یک بار مصرف هستند، نه یک انسان.

کنشگران کارگری و سندیکایی و مدنی باید بسیار هوشیار باشند و بدانند که آنان برای اینگونه رسانه ها فقط یک کالای خبری هستند و بس. این رسانه ها با پاسکاری عوامل دولتی، هماهنگ عمل می کنند و از هر خبری سود خود را می خواهند.

در جنبش کارگری با پدیده ای روبرو هستیم به نام فعال کارگری. بسیاری از افراد سیاسی که می دانند جنبش سندیکایی از توان حمایتی بین المللی برخوردار است به کمک ارکستر هماهنگ رسانه ای و تشکل هایی که فقط نامی بر روی کاغذ دارند یک شبه تبدیل به فعال کارگری!! می شوند. بسیاری اوقات از سندیکای فلزکارمکانیک ایران می پرسند چرا شما در کمپین ها و حمایت های هشتگی شرکت نمی کنید و به دفاع از این فعالان کارگری!! بر نمی خیزید؟ پاسخ ما روشن است. فعال کارگری تعریف دارد. فعال کارگری یک شبه متولد نمی شود و باید دارای پیشینه فعالیت در حوزه کارگری داشته باشد و به خاطر این فعالیت اگر مورد ستم قرار گرفت از او حمایت می شود.

کارگری از مرز رد شده به عراق و یا کردستان عراق می رود هنگام بازگشت دستگیر می گردد و همان شب تبدیل به فعال کارگری!! می شود. در همان هنگام تشکل هایی که فقط روی کاغذ فعالیت کارگری!! در داخل کشور می کنند بطور هماهنگ از این فعال کارگری!! حمایت و خواستار آزادی او می شوند و از سوی دیگر ارکستر هماهنگ رسانه ای نیز خوراک تبلیغاتی پیدا کرده، این فعال کارگری!! را در تیترهای شب و روز خود آن چنان بزرگ می کنند که خود کارگر بینوا هم تعجب می کند. با این فشار رسانه ای نه تنها پرونده این کارگر سنگین تر می شود بلکه با چهره کردن او و پیام های جورواجوری که مثلن از داخل زندان برایش می سازند با هماهنگی پلیس سیاسی و به خارج از زندان می فرستند، او را به ابر قهرمانی تبدیل می کنند که دیگر نمی تواند روی زمین واقعی زندگی کند. حالا وقت آن رسیده که این ابر قهرمان با پاسکاری پلیس سیاسی و حامیان دروغین طبقه کارگر، به خارج از کشور پست شود. گاه رهبران خوشنام کارگری نیز در این دام تنیده شده از سوی همین حامیان دروغین طبقه کارگر و پاسکاری پلیس سیاسی افتاده، دست به مهاجرت می زنند. این افراد پس از مهاجرت یا جذب گروههای سیاسی بی ریشه ای که فقط از پول های کثیف ارتزاق می کنند و یا در تلویزیون های سیا ساخته به عنوان تحلیلگر کارگری به مزدوری می پردازند. گاه حتا در شورای مرکزی این سازمان های سیاسی نیز به عضویت در می آیند. البته پدیده فعال کارگری به اینجا ختم نمی شود بلکه گاه در رسانه های داخلی و خبرگزاری ها هم سرو کله اینگونه فعالان کارگری!! برای اظهار نظر پیدا می شود. فردی که روزنامه نگار است و پایش حتا در یک تشکل کارگری و یا تظاهرات کارگری بطور موثر باز نشده به عنوان فعال کارگری!! مصاحبه می کند. دیگری کارفرماست و حتا به کارگر سندبلاس کارش از دادن دستکش و ماسک خودداری می کند، به عنوان فعال کارگری تبلیغ می شود. و یا کسی که فقط یک کانال تلگرامی ساخته و مطالب کارگری سازمان سیاسی اش را در آن کار می کند و سازمان سیاسی اش هم فقط این فعال کارگری!! را در ایران قبول دارد به عنوان فعال کارگری و تحلیل گر اقتصادی مصاحبه و معرفی می شود.

در قاموس جنبش کارگری، فعال کارگری و تشکل کارگری دارای چارچوب های عملگرایانه در میان کارگران هستند. تشکل هایی که کارشان فقط امضا زدن زیر هر اطلاعیه ای است و در طول سال یک خبر کارگری از مجموعه خود و یا فعالیت عملی در حوزه ای که نامش را یدک می کشد، انجام نمی دهد چگونه داعیه تشکل کارگری داشته و دارند؟ این تشکل ها هرگاه فعال کارگری!! مورد نظرشان دستگیر شود پیدایشان می شود و هیاهو به پا می کنند و یا در زمان اطلاعیه نویسی ها به تکاپو می افتند، نه تشکل می دانند چیست و نه طبقه کارگر و اصلن برایشان جز شهرت طلبی هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد. آیا نباید از خود بپرسیم اطلاعیه هایی که الا ماشااله امضا زیرش است چرا این تشکل ها تاکنون یک فعالیت عملی برای حوزه کاریشان انجام نداده اند؟ در تظاهرات های کارگری که این روزها مرتب انجام می گیرد به ویژه در بخش بازنشستگان آنها در کجا تشریف دارند؟ در طول سال شاهد دستگیری دهها فعال کارگری!! هستیم ولی چرا این فعالان که پیشینه ای ندارند پس از چندی ناپدید می شوند؟ وگرنه با وجود این همه فعال کارگری!! که حتمن از کارگران ساده متمایز هستند، باید جنبش سمت و سویی دیگر می یافت.

یکی از زیان هایی که به جنبش کارگری و سندیکایی و حتا جنبش مطالباتی مردمی تحمیل می شود از دست دادن کادرهایی است که در طول سالیان تربیت می شوند ولی با وعده های دروغین و یا به دنبال شهرت طلبی با پاسکاری پلیس سیاسی راهی دیار غربت می شوند که دیگر نه به درد خودشان می خورند نه به درد جنبش کارگری و مطالباتی.

پانزده سال است که سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران در داخل فعالیتی روشنگرانه و عملی دارد. میلیونها ورق آموزشی و روشنگرانه را منتشر و به دست کارگران رسانده است. دهها تحلیل از وضعیت جنبش کارگری و سندیکایی ارایه داده و در هر رویداد کارگری تلاش نموده، موثر باشد. کنشگرانش دستگیر و روانه زندان می شوند اما از سوی ارکستر هماهنگ رسانه ای و حتا تشکل های کارگری داخلی مورد حمایت قرار نمی گیرد. به راستی مازیار گیلانی نژاد هماهنگ کننده اول ماه مه 93، حمید شرقی تکنسین کارخانه های شیشه و یا منوچهر سراج که بارها به زندان افتاده و یا 4 کارگری که در تظاهرات عسلویه در سال 97 دستگیر شدند و جرمی جز تلاش برای بهبودی زحمتکشان نداشته اند چرا با بایکوت خبری از سوی ارکستر هماهنگ رسانه ای و تشکل های کارگری داخلی روبرو می شوند؟ البته اگر این کنشگران عضو سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران نبودند، چه یقه ها که پاره نمی شد. چرا نباید حداقل از حقوق انسانی و صنفی آنان دفاع شود؟

از ابتدای شروع فعالیت سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران که آموزش را سرلوحه کار خود قرار داده است نه جار و جنجال را، از سوی طرفداران به ظاهر هواخواه کارگران در خارج از کشور با بایکوت خبری مواجه شد. در داخل هم جریان های همسو با این طرفداران دروغین کارگری که بر طبل اتحاد گریزی و سمپاشی می کوبند، روبرو شدیم و هستیم. ارکستر هماهنگ رسانه ای و تشکل هایی که فقط روی کاغذ فعالیت دارند، که اگر پشه در ایران بجنبد با آب و تاب 24 ساعته خبریش می کنند و تشکل های بی عمل اطلاعیه پشت اطلاعیه صادر می کنند، در اعتصاب بزرگ و حماسی کارگران پروژه ای که در مردادماه 99 سراسر کشور را در بر گرفت و 35 هزار کارگر را متحد و باعث افزایش حقوق ها و بهبودی وضعیت پرداخت دستمزدها گردید، نفس نکشیدند و یا اگر خبر دزدی از سایت ما نمودند به نام خودشان آن را جار زدند. واقعن چرا فعالیت سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران به مذاق بعضی ها خوش نمی آید؟ چرا فعالیت مستمر و روشنگرانه ما میان زحمتکشان ایران با بایکوت و عدم همبستگی جریان های اتحاد گریز داخلی روبروست؟

بی تردید هیچ خبری مهمتر از اعتصاب مرداد ماه کارگران پروژه ای و یا انتشار هر ماهه نشریه پیام سندیکا به صورت چاپی در طی ده سال بدون وقفه در داخل کشور و رساندن آن به دست کارگران، ارسال نامه های کارگران پروژه ای با 1000 امضا که با کدملی مزین گشته و مازیار گیلانی نژاد را به نمایندگی از خود برای مذاکره با نهادهای دولتی معرفی می کنند، نمی تواند برای سایت های خبری-کارگری و جنبش کارگری-سندیکایی، مهم نباشد. اما بدخواهان جنبش سندیکایی این فعالیت های فرهنگی و سندیکایی را چون در راستای اهداف خود نمی بینند، از انتشار آن خودداری کرده و می دانند که به هر حال زحمتکشان خواهند پرسید چرا دیگر تشکل ها دست به انتشار مجله، کانال آموزشی، سایت دو زبانه، و گروه واتساپی و تلگرامی برای کارگران نمی زنند؟ انتشار اخبار فعالیت کارگری و آموزشی و دستاوردهای این حرکت های کارگری توسط سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران، تشکل هایی را که روی کاغذ زنده هستند زیر سوال می برد و حنای بسیاری از فعالان دروغین کارگری و تشکل های روی کاغذ را بی رنگ کرده است.

هماهنگی این تشکل های لاوجود و فعالین دروغین کارگری و عدم درج اخبار و فعالیت های کارگری سندیکا و اطلاعیه های ما توسط ارکستر هماهنگ رسانه ای، سوال های بسیاری را در ذهن مخاطب ایجاد می کند. به راستی آیا خبرکارگری فقط مختص اعتصاب و زندانی شدن کنشگران است؟ دیگر جنبه های روشنگرانه و فرهنگی سندیکایی ارزش خبری شدن ندارد؟ یا اینکه اعتصاب و زندانی شدن کنشگران کارگری برای این دوسویه هماهنگ (ارکستر هماهنگ رسانه ای و تشکل های لاوجود) دارای جهات سیاسی و نان دانی است؟

به هر حال آنانی که نان خبرهای کارگری را می خورند اما حلیم ارکستر هماهنگ سرمایه داری را هم می زنند، در تاریخ رسوا خواهند شد. آنچه انکارناپذیر است فعالیت ما در جنبش مطالباتی هر روز پررنگتر می شود و در اعتراضات کارگری آرم باشکوه سندیکا و فدراسیون اینداستریال هر روز نمایان تر می گردد. انکار و بایکوت سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران که با نثار خون 4 عضو هیات مدیره اش به جنبش کارگری و مطالباتی ایران از سالها پیش رخ داده است، ثمری نخواهد یافت. در روزهایی به سر می بریم که 2 تن از اعضای هیات مدیره مان اسکندر صادقی نژاد و جلیل انفرادی، فدایی آرمان های خلق شان شدند. در همین روزها ناصر گارسچی با نثار خون خود در روزهای انقلاب بهمن ثابت کرد که سندیکای کارگران فلزکارمکانیک پرورش دهنده کادرهای با ارزشی برای جنبش عدالت خواهانه و ضد استبدادی است. این روزهایی است که هدایت اله معلم به دست توده هایی که به آنها ایمان داشت از زندان ستم آزاد شد.

آموزه های این رهبران درخشان جنبش سندیکایی به ما می آموزد که به راه خویش ایمان داشته باشیم و هرچه بیشتر به میان صفوف زحمتکشان رفته و با آنان هم نفس شویم. از شهرت طلبی و اتحادگریزی، بپرهیزیم که دشمن شاد کننده است و به جنبش کارگری و سندیکایی ضربات جبران ناپذیری زده و می زند. تا توان داریم به خرد جمعی کارگران ایمان داشته باشیم و منافع طبقه کارگر را بالاتر از منافع گروهی و فرقه ای بدانیم. از نقش رسانه های ضد کارگری و سیاست های نئولیبرالی دقیقه ای غافل نشویم. ندای اتحاد را هرچه بلندتر کنیم و یاریگر خواهران و برادران زحمتکش مان باشیم.

ما با عهدی که با شهدای خود بسته ایم، همچنان پای بندیم.

مازیارگیلانی نژاد

بهمن ١٣٩٩