بد فرجامی خشونت!

در پی اعدام ٤ جوان که در تظاهرات اعتراضی ماههای اخیر دستگیر شده بودند و همچنین صدور حکم اعدام ٣ جوان دیگر، نتیجه ورشکستگی سیاست های ٤٠ ساله اخیر است. چه کشته شده ها و چه اعدامی ها همگی در سالهای بعد از انقلاب و در دهه هفتاد به بعد متولد شده اند و همگی بزرگ شده این سیستم حکمرانی هستند. اینکه حاکمیت چه کرده که جوانان از هر دو طرف دست به خشونت زده اند و حاصل چه عملکرد و سیاستی است جای تعمق دارد. بیش از ٤٠ سال است که از همه منابر و مناصب معنویت حرف اول بوده و جوانان در یک چنین فضایی آموزش دیده اند. از ابتدای تولد از طریق رسانه هایی چون صدا و سیما و چه در مدارس مورد تبلیغ روش خاص دیکته شده از سوی حاکمیت بوده اند. اینکه چگونه در این فضای منبعث از آموزه های تربیتی جوانی تفنگ بدست می گیرد و به خود حق می دهد دیگری را هدف گرفته و بکشد و متقابلا جوان دیگر با چاقو و یا مشت و لگد به جان او بیفتد، نباید پرسید این خشونت از کجا نشات می گیرد و به نفع چه کسانی است؟ بی تردید به نفع جامعه نیست. ما می پرسیم چرا حاکمیت نمی تواند و یا نمی خواهد با جوانان خود به گفتگو بنشیند و آنان را قانع کند؟ کجای کار می لنگد؟

آنچه در این ٤٠ و اندی سال در جامعه اتفاق افتاده و می بایست اتفاق می افتاد این است که نه عدالت اجرا شده و نه توزیع ثروت و نه فاصله طبقاتی از بین رفته است، بلکه در این سالها جامعه شاهد برآمدن قشری سودجو و متظاهر، فاسد، که ازهر راهی برای ناعادلانه کردن روابط اجتماعی به نفع خود سود می جوید، بهره برده است. هیچکدام از خواسته های انقلابی که زحمتکشان گوشت قربانی آن بوده اند برآورده نشده است.

٥ هزار آقازاده کلاش در آمریکا و کانادا و همین تعداد در اروپا از چه منبعی به این ثروت افسانه ای رسیده اند که فیلم های عیاشی خود را در فضای مجازی به نمایش می گذارند و به ریش جوانان دیگر می خندند؟ چه اراده آهنینی از این مافیای پلید حمایت می کند که این چنین آزادانه ثروت های جامعه را بازیچه خود قرار داده اند؟ چه سیاستی و با دستان پلید چه کسانی یک سوم جامعه را به زیر خط فقر کشانده است که انتظار شورش و اعتراض را بر آنان نمی بخشد؟ هرزه های سیاسی برآمده از نظام آقازاده پروری که در بخش فرهنگی هم لانه کرده اند به خود اجازه می دهند تا با ریشخند آخرین گفتار احساسی یک جوان اعدامی «بابا به مامان نگو» انحطاط این شیوه حکمرانی را به نمایش بگذارند.

چه کشته شده ها و چه اعدامی ها در زیر خط فقر دست و پا می زدند یکی کارگر مرغداری و دیگر دستفروش و آن یکی کارگر ساختمانی که متاسفانه روبه روی یکدیگر قرار گرفته و همدیگر را می کشند و آنکه مسبب سیاست فقیر کردن و عصبانی نمودن مردم است، آسوده به کارهای مافیایی خود مشغول.

چرا وقتی حقی ضایع می شود نباید اعتراض کرد؟ و نباید از حقوق قانونی خود برخوردار شد؟ چرا محکومین بدون وکیل و بدون رعایت حقوق زندانی محکوم می شوند و حتا از آخرین دیدار خود با خانواده نیز محروم می گردند؟ دستپاچگی برای اعدام این جوانان برای چیست؟

اعدامی ها محصول سیاست های اقتصادی، فرهنگی، و سیاسی سیستم موجود هستند و تا این سیستم تغییر نیابد همچنان احکام اعدام صادر می گردد. اعدام این جوانان نشانگر پایان اینگونه حکمرانی است و در حقیقت اعدام سیاست های ناعادلانه ای است که بر جامعه حاکم شده است. فرزندان ایران زمین را آزاد کنید و به این خشونت نقطه پایان بگذارید.

سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران

بازنشستگان سندیکای بافنده سوزنی

بازنشستگان فلزکارمکانیک

بازنشستگان صنعت چاپ

بازنشستگان شهاب خودرو

بازنشستگان مستقل رامهرمز

بازنشستگان مستقل قزوین

بازنشستگان مستقل بابل

٢٠ دیماه ١٤٠١