طبقه ی غایب در خیزش مردم – ناصر آغاجری

آیا بخش کارگری تکانی شایسته و با ارزش خواهد خورد؟! البته تنها جای امیدی که باقی مانده است این واقعیت است که هربار که مردم به خیزشی انقلابی بر می خیزند تحولات دارای کیفیتی استثنایی و جدید است که آن را نمی توان با گذشته ی خیزش های پیشین مقایسه کرد این واقعیت خیزش مردمی را به صورت کامل متفاوت می کند و هر بار خیزش با ژرفای بیشتری جامعه را متحول و بخش بزرگ دیگری را جذب می کند

کارد ستم طبقاتی از استخوان هم گذشته است به گونه ای که کودکان دختر و پسر(با معیار جهانی) هم وارد میدان نبرد با خفقان و سرکوب شده اند و اکثر آنها به دلیل شجاعتی که به خرج می دهند مورد خشم مزدوران سرکوب قرار می گیرند و برخی به قتل رسیدند و دادگاه های ضد انقلابی آماده اند با کوتاه آمدن مردم شدیدترین احکام را در مورد دستگیر شده ها اعمال کنند.

ولی در این کارزار پیش آمده در این خیزش بزرگ مردمی جای خالی طبقه ی کارگر را هیچ نهاد مردمی و خیزش توده ای نمی تواند پُر کند (۱۶ مهرماه). کارگر مسخ شده ی باورهای فاشیستی و از خود بیگانه شده ی روشنفکران طبقه متوسطی است که برخی از آن ها مدعی جهان بینی علمی هم، هستند. این جماعت با شعار های مجمع عمومی، شوراهای کارگری و مبارزات شبکه ای، همیشه در تلاشند ده ها قرن عقب ماندگی اجتماعی – اقتصادی را با یک خیز بلند افیونی، افیون باورهای دگم، درک نشده، پردازش نشده و یخ زده، به یک باره ایران را وارد یک ساختار سوسیالیستی بکنند، از این رو با هر طغیان کور مردمی تصور می کنند باید سریع هژمونی طبقه کارگر آن هم کارگران نسل امروزین که بیشترشان درکی از نبرد طبقاتی ندارند و آنها هم در این زمینه هیچ روشنگری نکرده و نمی کنند، در اختیار بگیرند. زیرا تصور می کنند بدون وجود ” شرایط ذهنی”، سوسیالیسم در حال پیاده شدن است!! روشنفکران و فعالین کارگری که از شناخت دوران کودکی چپ وطنی در دهه ی پنجاه جدا نشده اند و مانند کنه به آن چسبیده اند و متاسفانه نزدیک نیم قرن سیر تحولات اجتماعی چشمان تراخمی آن ها را بهبودی نه بخشیده است. این فعالان و روشنفکران کارگری با ادعای مدرن و “به روز” جهانی، هدایتگر یک بخش کارگری صنعتی (پروژه ای) شده اند، ولی بیرون گود بزرگ جامعه تنها نظاره گر سیر تحولات در حال گذار شده اند و در عمل مانع واکنش منطقی کارگران در این شرایط اجتماعی شده اند. کارگرانی که تحت تاثیر نگرش واپس گرای آن ها قرار گرفته اند، مسخ شده ی شعار های انحرافی آن ها همچون مجمع عمومی، شوراهای کارگری و مبارزات شبکه ای یند، با این شعارِ مجمع عمومی، برای کوچکترین بازتاب حوادث بی شمار در حال گذار، باید مجمع عمومی را تشکیل داد که به هیچ وجه امکان پذیر نبوده و نیست زیرا کارگران پروژه ای در سرتاسر ایران پراکنده اند.

بدین گونه سدی جدی در اتحاد کارگران قرارداد موقت صنایع نفت که بخش بزرگی از طبقه کارگر ایران هستند به وجود آورده اند و باعث شده اند کارگران پروژه ای با بی تفاوتی ناشی از عدم شناخت منافع طبقاتی و اسیر این شعارهای غیرعلمی و ضد منطقی چرت خرده بورژوایی بزنند و درکی از ارتباط ژرف سیر تحولات امروز ایران با منافع طبقاتی شان را نداشته باشند.

البته آن سوی آبی های این گونه نگرش های روشنفکری که در دامان امپریالیسم غنوده اند با عوعوی حقوق بشری امپریالیست ها در فرم مستقل، ولی همراه با رسانه های امپریالیستی همگامی می کنند، با این تصور که تکه استخوان سهم شان، فراموش نشود. در جهان بینی این چپ های مدرن و راه سومی پدیده ای به نام امپریالیسم وجود خارجی ندارد از این رو تضاد امپریالیسم و خلق آزادی خواه را بی معنا و ساخته ی افکار چپ “سنتی” می دانند، آن ها، چپ راه سومی که همیشه به طور مستقیم (مائوئیسم) و به طور غیرمستقیم در مرحله پیوند با سرمایه داری جهانی و با ایمان بدون تزلزل به نگرش نئولیبرالی (سوسیال دموکراسی) در اتحاد عملی ابدی با سرمایه داری جهانی قرار گرفته اند، برداشتی متفاوت از مفاهیمی چون تشکل، آزادی، استثمار و عدالت اجتماعی دارند از این رو برای ایجاد تشکل در میان کارگران هیچ برنامه عملی ندارند و با ایجاد تشکل به گونه ی اتحادیه یا سندیکا مخالفت می کنند و بدین گونه کارگران قرارداد موقت پروژه ای را سترون در این خیزش اجتماعی نشان داده اند و در پشت شعارهای مجمع عمومی و با طرح شوراهای کارگری و مبارزات شبکه ای به جای سندیکا بزرگترین اجتماعات کارگری را سترون کردند و امروز کارگران پروژه ای یک تشکل ندارند که تنها در حرف از خیزش عدالت و آزادی خواهی مردم حمایت کنند.

باید چرایی عقب ماندگی شناخت و اندیشه ی پویا در میان کارگران را بررسی کرد، که هر روز یک عده فعال کارگری با نگرش ریاکارانه ی مدرن و ماوراء چپ و یا راست منفورِ هم چون سوسیال دموکراسی در چرخش های بزرگ جنبش کارگری مسیر آن ها را به کوره راه خرده بورژوازی می کشانند. همین چند ماه پیش اعتصاب های کارگران قرارداد موقت صنایع نفت (پروژه ای) در حال ساخت و تولید نفت را فلج کرده بودند، به گونه ای که سرمایه داران یا به زعم غارت گران ستم طبقاتی همه ی ” کارآفرین” ها در هم پیچیده شدند و حقوق کارگران قرارداد موقتی را نه هزار تومان که چندین میلیون تومان افزایش دادند. پس از این پیروزی بزرگ اجتماع بزرگ هفشجان و ایذه به وجود آمد و کارگران قرارداد موقت برای اولین بار به این اجتماعات بزرگ پیوستند با امید به ایجاد یک تشکل بزرگ و سرتاسری کارگران پروژه ای که بتوانند با اتکا به این تشکل از حقوق قانونی خود دفاع کنند، کارگرانی که همگی دارای آن تخصص استثنایی هستند که می تواند در صورت تحریم های سرمایه داری جهانی مانند زمان جنگ، برخی قطعات مهم پالایشگاه ها و پتروشیمی ها را خود بسازند. تخصصی که با مهم ترین معیار های جهانی تایید شده است و هر کدام از این کارگران حتا بدون آموزش دانشگاهی زمانی که پای شان را از ایران بیرون گذاشته اند (امریکا) بدون استثنا صاحب کار با حقوق ایده آل شده اند و به خوبی زندگی می کنند، در حالی که بخش بزرگی از کارگران جامعه آمریکا و اروپا که چنین تخصص را ندارند همچنان بیکار و کارتن خوابند.

آری این کارگران متخصص تحت تاثیر فعالین کارگری با گرایش به چپ وامانده در دهه های پیشین و به خصوص با نگرش سوسیال دموکراسی قرن نوزدهم که تقش امروز با نئولیبرالی در آمده است مسخ شده اند، کارگران نتوانستند یک تشکل را برای دفاع از منافع طبقاتی شان ایجاد کنند. کاش این فعالین کارگری واقعا سوسیال دموکرات بودند چون در این صورت به تشکل سندیکایی رضایت می دادند. این درماندگان به اصطلاح چپ حتا سوسیال دموکرات هم نیستند چون هر حرکت تشکلی که پیش از آن ها به وسیله جنبش کارگری ایران به وجود آمده است چون جای پای به زعم آنها چپ “سنتی” را نمی توانند از آن پاک کنند، آن نوع تشکل را نفی می کنند و باور دارند از آن نوع تشکل مانند طاعون باید دوری کرد، همان گونه که آموزش و یادگیری شناخت علمی را نفی می کنند و از آن گریزانند. آری این جماعت حتا سوسیال دموکرات هم نیستند، تنها ره رهایی که به آن می اندیشند، در چنگ نگه داشتن هژمونی طبقه کارگر است، توهم شکننده ای که تا واقعیت راه درازی دارد. پس باید مانع ایجاد اتحادیه و سندیکا بشوند چون کارگران با این تشکل ها و خرد جمعی ناشی از آن تشکل های صنفی که در ماهیت سیاسی یند راه مبارزه صنفی – سیاسی را آموزش می بینند و به واقعیت های اجتماعی پی خواهند برد و آن ها هژمونی کارگران را از دست خواهند داد. با طرح شعار مجمع عمومی و شوراهای کارگری و مبارزات به گونه ی شبکه ای برای پیاده کردن سوسیالیسم در کنار گود سیر تحولات اجتماعی – اقتصادی ایران امروز تنها نظاره گر شده اند و تصور می کنند حقوق مدنی و اقتصادی و اجتماعی آن ها را امام زمان حزب چپ ( که یک تشکل با طیف بی نهایت متفاوت است) یا حزب کمونیست کارگری دنباله ی حقیر امپریالیسم و یا… به صورت یک حکومت کارگری برایشان به ارمغان خواهند آورد.

شاید بتوان با قاطعیت گفت در ایذه و کردستان این گونه چپ نیروی قابل توجهی دارند از این رو هیچ منطقی، حتا منطق صوری ارسطویی را برای ایجاد یک تشکل کارگری نمی پذیرند تا چه رسد به یک منطق دیالکتیکی را که آن را یک فرضیه تصور می کند. زیرا معنای تئوری، فرضیه، جبهه و حزب را درک نمی کنند. این واقعیت ها را ساخته و پرداخته ی چپ “سنتی” می دانند. خود را مارکس و انگلس می بینند و برخی حتا لنین و در انتظار ظهور انقلاب سوسیالیستی هر سوراخ موشی را کاوش می کنند. بدون نیم نگاهی به واقعیتی که در دستان آنهاست (هزاران کارگر صنعتی و متخصص در ایذه و هفشجان) و آن ها رهایش کرده اند. چون به زعم آن ها تشکل دادن به جنبش کارگری یک کار چپ “سنتی” است نه مارکس و انگلس و لنین وطنی!! بخش های دیگر صنایع نفت مانند کارگران دائمی آن ها هم یک تهدید کردند و عقب نشستند ( تا روز ۱۶ مهرماه). بخش بزرگ دیگر طبقه کارگر ایران، جمع قابل توجه کارگران خودروسازی ایران که توده ی بزرگی است ولی آن ها هم از وحشت بیکار شدن در دوران گرانی و بی نانی و فقر، سرشان را پایین انداختند و از شرم سرخ شده اند و دم نمی زنند. حتا نوع زردشان به نام بسیج کارگری اگر وجود داشته باشد تحولات را نفی هم نکرده اند تا چه رسد به تایید آن، حتا یک تشکل زرد بی خاصیت ندارند و تلاشی پنهان و یا نیمه علنی برای تشکل را نمی توانند در سر داشته باشند.

چون وحشت گرسنگی خانواده و مسئولیت آن، مانند زنجیری بر گردن شان سنگینی می کند، آن هم در زیر سایه چماق سرکوب. حقوق بگیران دولتی هم که بیشتر مزدور هستند و وابسته به چندر غاز حقوق دریافتی و آب باریکه حقوق بازنشستگی ولی زمانی که در میان مردم قرار می گیرند پس از بررسی اطراف شان بدترین توهین ها به این حاکمیت می کنند ولی در مقابل حاکمیت بچه ی خوب و حرف شنوی می شوند. این بار هم سیر تحولات بدون این بخش های کارگری تنها مانده است (تا ۱۶ مهرماه)، تا چرخش دیگر چه شود؟! آیا بخش کارگری تکانی شایسته و با ارزش خواهد خورد؟! البته تنها جای امیدی که باقی مانده است این واقعیت است که هربار که مردم به خیزشی انقلابی بر می خیزند تحولات دارای کیفیتی استثنایی و جدید است که آن را نمی توان با گذشته ی خیزش های پیشین مقایسه کرد این واقعیت خیزش مردمی را به صورت کامل متفاوت می کند و هر بار خیزش با ژرفای بیشتری جامعه را متحول و بخش بزرگ دیگری را جذب می کند.

در میان اعتراضات یکشنبه های اعتراضی بازنشستگان کارگری تامین اجتماعی که دوران انباشت تغییرات کمی در دوران پیوستگی یا اولوسیون گذرانده اند، دورانی که به زعم اصل دوم ماتریالیسم دیالکتیک:
“مرحله انباشت شدن تغییرات کمی، نا محسوس و آرام، نسبتا کند و تدریجی است که به کیفیت شی ء دست نمی زند ولی شاخص های کمی آن را تغییر می دهد.”

رویه ۲۰۱ ماتریالسم دیالکتیک زنده یاد امیر نیک آیین.

تغییرات کمی که بدون گذر کردن از آن رسیدن به این خیزش در امروز امکان پذیر نبود و امکان تغییرات کیفی که امروز شاهدش هستیم هرگز امکان پذیر نمی شد ولی برخی بازنشستگان که خود را هوادار جهان بینی علمی نشان می دهند ولی از آن جهان بینی درک درستی ندارند و با آن بیگانه هستند و بدین جهت دنباله رو یک سوسیال دموکرات شدند و می گفتند: ” این تظاهرات به وسیله چند روشنفکران شناخته شده ی دوران اول انقلاب انجام می شود نه مردم!! و ضرورتی ندارد در آن شرکت کنیم” واین گونه خود را سترون و در پشت دیوار خانه ها وبلاگ نویس شدند. ولی امروز می بینند چگونه آن تغییرات کمی به آن نسبت و اندازه رسیده که همه ی جامعه را به حرکت در آورده است. کاش این درسی باشد که این عزیزان دیگر مرید هیچ کسی نشوند تا چه رسد به یک سوسیال دموکرات که اندیشه ی ریاکارانه اشان رسوای جهان شده است. مبارزه پیگیر و یک شنبه های اعتراضی که چندین سال طول کشید در واقع به وسیله نسل پیشین کارگری تامین اجتماعی ایران کاربردی می شد نه چند روشنفکر منقل نشین که سال ها با پیگیری حاکمیت را به چالش گرفته بودند، فرهنگیان هم همراه و مستقل به مبارزه خیابانی پیوستند ولی پیش از این دو نهاد مردمی، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و سندیکای کارگران هفت تپه در زیر شدیدترین ضربات سرکوب می رزمیدند و مشت برخاسته ای بودند که هیچ سرکوبی نتوانست این مشت برافراشته را پایین بیاورد و بدین صورت به مبارزان نیرو و انرژی می دادند. این فرهنگیان مبارز امروزهمان آن هایی هستند که حاکمیت مطلقه در روزهای اول انقلاب آنها را به عنوان متعبد “پاک سازی” و اخراج نکرد، نه مانند آن فرهنگیانی که دگراندیش بودند و بی رحمانه خانواده های شان از نان خوردن باز ماندند و خودشان راهی زندان ها شدند، ولی امروز همان فرهنگیان مورد اعتماد حاکمیت و نسل جدید آن ها که آموزش دیده ی این حاکمیت هستند رو در روی این ساختار تعدیل ساختاری و خصوصی سازی، این بیمار اجتماعی قرار گرفته اند و با تشکیل سازمان صنفی خود و با پیگیری استثنایی، مطالبه گر قانون هستند. همراه با کودکان دختر و پسری که سال ها در زیر بمباران عقیدتی این نظام پردازش شده اند. حاکمیت بیگانه از دانش اجتماعی، کودکان را به خیال خود شستشوی مغزی داده بود تا ابزار آن ها باشند برای تداوم استبداد مطلقه ای که سده ها از امکان پیاده شدن آن گذشته است و تنها جهل مرکب مردمی مسخ شده که چماق دار این حاکمیت شده اند و منطق چماق و سرکوب تا امروز توانسته آن ها را بر پاهای لرزان شان نگه دارد و حاکمیت شان ادامه یابد.

ولی می بینیم چند دهه راه رشد سرمایه داری و نوع جدیدش نئولیبرالی همه ی تلاش های ارتجاعی – فاشیستی حاکمیت را به باد فنا داده است و اکثریت مردم را (به زعم آمارگران حاکمیت ۷۵ درصد جامعه) رو در روی آن ها قرار داده است. دیگر تعبد معنای خودش را از دست داده است و مردم این گونه اندیشیدن را دور ریخته اند و آموزش های اسطوره های دینی را به کناری نهاده اند و عدالت و آزادی را فریاد می زنند، معلم و دانش آموز راهی خیابان شدند تا اراده ی خود را به حاکمیت تحمیل کنند و آزادی را فریاد بزنند. همین فرهنگیان بودند که همراه با زحمت کشان کرد به درستی اعتصاب عمومی را مطرح کردند تا شاید این واقعیت درسی باشد برای کارگران نسل فعلی که راه گم کرده اند که همچنان خاموش تماشاگر سیر تحولات شده اند.

دیروز ۱۸ مهرماه بخش هایی از کارگران پروژه ای به خیزش عدالت خواهانه مردم با شعار زن زندگی و آزادی پیوستند که بسیار سازنده و با ارزش است ولی واقعیت گم شده این است که کارگران قرارداد موقت یا پروژه ای زمانی می توانند به حقوق قانونی خود برسند که علاوه بر همگامی با مردم تشکیلات سراسری اتحادیه ای یا سندیکای خود را به وجود بیاورند تا بتوانند در سراسر ایران با یک فراخوان سرمایه داری را وادار کنند بدون اجازه سندیکا نتواند کارگری را بدون دلیل اخراج کند و این تشکل کارگری است که باید نیروی کار به کارفرما تحویل دهد و او قرارداد ببندد و هم او باید میزان حقوقش را تعیین می کند نه سرمایه دار و…

پیش به سوی تشکیل سراسری سندیکای سراسری کارگران پروژه ای در کنار همراهی با مبارزه ی عدالت خواهانه، آزادی خواهانه زنان جوانان و مردم پویای ایران.

ناصر آقاجری ٦ مهرماه ١٤٠١