جنبش کارگری و انحرافات

از زمان پیدایش جنبش کارگری در ایران، تلاش برای منحرف کردن آن و تبدیلش به تشکلی فرمانبردار حکومت ها و سرمایه داران و یا اگر امکان پذیر نبود، سرکوب و بیکار کردن و یا کشتن عناصر کلیدیش، همیشه در دستور کار دشمنانش بوده است.

کنشگران قدیمی جنبش کارگری هنوز از یاد نبرده اند آنچه بر سر ٢ تن از بزرگان جنبش کارگری در زمان رضاشاه و پهلوی دوم آمد و سرانجامشان چه شد. دو همرزم، یوسف افتخاری و علی امید. یوسف افتخاری دانش آموخته مدرسه حزب کمونیست(کوتو) و بعدها کارگر شرکت نفت. علی امید کارگر شرکت نفت و عضو حزب کمونیست ایران. هر دو از رهبران ممتاز اتحادیه کارگران شرکت نفت و اعتصاب به یاد ماندنی ١٣٠٨ بودند. بعد از این اعتصاب دستگیر و تا سال ١٣٢٠ در زندان ماندند. هر دو تلاش کردند بعد از رهایی از زندان تجربیات خود را برای زحمتکشان به کار گیرند. یوسف افتخاری بعد از رهایی از زندان در سال ١٣٢٠، مدعی رهبری جنبش کارگری شد و حتا برای رقابت با علی امیدها از ایجاد تشکل های شاه فرموده ابایی نداشت و بعد از کودتای آمریکایی ٢٨ مرداد ١٣٣٢ نیز زندگی بدی نداشت و کارهای قلمی اش را با توهین به گذشته خود و همرزمانش می گذارند. اما بعد از کودتای آمریکایی ٢٨ مرداد ١٣٣٢ علی امید بارها دستگیر، بیکار و فقیر ماند و برای حفظ شرافت خود حتا در اواخر عمر به کیسه کشی حمام پرداخت اما شرف کارگری خود را نفروخت. علی امید الگویی برای کنشگران کارگری است و یوسف افتخاری سرمشق خائنان و پُست پرستان شد.

یادآوری این تاریخچه، به دلیل تیتر داغ تشکیل کنفدارسیونی در خارج از کشور است که بسیاری را به اظهار نظر واداشت. از نظر بسیاری از کنشگران کارگری داخل کشور اینگونه تشکلات کاریکاتور گونه نه اولین و نه آخرین آنها خواهد بود. از سوی «عسل محمدی» یکی از دانشجویانی که دوستدار زحمتکشان است این خبر رسانه ای شد و انتقاد او را برانگیخت. در همین امتداد دیگرانی نیز به فراخور حال، انتقادهایی بر این تشکل مشکوک وارد ساختند. کاش عسل محمدی افشاگری های دیگری نیز از دخالت نیروهای غیر کارگری در جنبش سندیکایی بنویسد.

جنبش کارگری به عنوان یک گردان مبارزه جویانه بیش از یکصد سال در جنبش آزادیخواهانه نقش داشته و همیشه هم مورد طمع بیگانگان، عناصر خائن داخلی، حکومت ها و شهرت طلبان می باشد. از ١٣٢٠ تاکنون ایجاد تشکل های موازی برای منحرف کردن جنبش کارگری ساده ترین راه برای این موضوع بوده است. از یاد نبرده ایم برای سرکوب جنبش کارگری به ویژه بعد از کودتای ٢٨ مرداد ٣٢ توسط وزارت کار پهلوی دوم راه اندازی سندیکاهای گوش به فرمان و حتا بردن هیات مدیره های این سندیکاها به عنوان نماینده کارگران به مجلس در دستور کار قرار گرفت. اما جنبش کارگری و سندیکالیست ها اصالت خود را حفظ کرده به مبارزه برای بهبود شرایط طبقه کارگر رزمیدند و به زندان افتاده و حتا کشته شدند. سندیکاهای خیاط، کفاش، بافنده سوزنی، فلزکارمکانیک، بنایان، ساختمانی، شرکت واحد، خطوط لوله شرکت نفت، چاپ از جمله سندیکاهای مستقل از دولت بودند و شهدایی را نیز تقدیم جنبش کارگری و آزادیخواهی کردند. اسکندر صادقی نژاد، جلیل انفرادی، ناصر گارسچی، هدایت اله معلم از سندیکای فلزکارمکانیک – محمد جانجانیان از بافنده سوزنی، محمد چوپان زاده سندیکای بنایان، بخشی از شهدای سندیکایی از سال ١٣٤٩ تا ٦٧ هستند.

با آغاز فعالیت جنبش نوین سندیکایی در اوایل دهه هشتاد و ایجاد هیات موسسان سندیکاهای کارگری جهت آموزش به سندیکالیست های جوان و کمک به بازگشایی سندیکاها و بازگشایی اولین سندیکا، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی در خرداد سال ٨٤ حمله همه طرفه به خواستاران سندیکاهای کارگری آغاز شد. از سوی آنانی که سندیکا را یک تشکل راست می دانستند و تشکل هایی راه انداختند و از منحرف کردن اعضا و هیات مدیره شرکت واحد و تلاش برای نفوذ و حتا تحت اختیار گرفتن این تشکل از هیچ راهی فرو گذار نشدند و با تودهنی هیات مدیره و اعضای سندیکا در بین سالهای ٨٤ تا ٨٦ مواجه شدند. در همین راستا ورشکستگان سیاسی که تشکل مطبوعشان به جای درک شرایط کار و پیکار زحمتکشان تلاش داشتند اندیشه های منسوخ خود را به هیات موسسان سندیکاهای کارگری وارد کرده این سندیکاها را به بخشی از سازمان سیاسی خود تبدیل کنند، فعال شدند. اما ماجرا از جایی جالب شد که پای خارج نشینان به جنبش سندیکایی باز شد.

به باور متكى به تجربه های سنديكاى كارگران فلزكار مكانيك ايران هرچه جنبش سندیکایی قدرتمندتر و آوازه اش به هر کوی و میدان و روستایی می رفت تلاش برای انحراف جنبش سندیکایی و کارگری متنوع تر شد. پاره پاره کردن جنبش کارگری و سندیکایی با اعتصاب سال ١٣٨٦ رانندگان و کارگران سندیکایی شرکت واحد شدت گرفت. به گفته فعالین سندیکای برادر در روز اول اعتصاب بیش از ٢ هزار راننده و کارگر تا ساعت ٦ صبح دستگیر و روانه زندان اوین شدند. بسیاری که تا آن زمان مخالف روش سندیکایی بودند از این برهه تاریخی استفاده کرده تلاش کردند با عنوان کمک به خانواده های زندانیان، خانواده های اعضای زندانی را از سندیکا جدا کنند که با مخالفت سخت این خانواده ها روبرو گردیدند. اما بودند بعضی از اعضای آزاد شده سندیکا که به دام این افراد افتاده و با تکیه به منابع مالی، روابطی خارج از سندیکا با این افراد بهم زدند. این خط تفرقه در خارج از کشور با بزرگ کردن بعضی از رهبران سندیکایی کارگران شرکت واحد و تماس با خانواده های آنان، چنین کردند که حتا همسر منصور اسالو در اولین جلسه روز بعد دستگیری کارگران شرکت واحد برای سندیکا تعیین خط مشی می کرد که با مخالفت پیشکسوتان هیات موسسان سندیکاهای کارگری روبرو شد. تلاش همه مردم ایران برای حمایت از خانواده های کارگران اعتصابی یک طرف، تلاش سرکوب کنندگان سندیکا برای تفرقه اندازی در صفوف سندیکا و جدا کردن اعضا از سندیکا، طرف دیگر این رویداد بود. از خانه کارگری ها و ماموران امنیتی گرفته تا دوستداران دروغین سندیکا.

از سویی دیگر دخالت های بی جای دبیر هیات موسسان در امور داخلی سندیکای شرکت واحد و ایجاد دعوا در جلسات هیات موسسان که شامل اعضای سندیکای فلزکارمکانیک، نقاش و تزیینات تهران، شرکت واحد، پیشکسوتان سندیکایی کانون بازنشستگان تهران بود به بحران در میان اعضای سندیکای واحد دامن می زد. دبیر خانه نشین هیات موسسان که به خودخواهی و حسادت به منصور اسالو شهره بود، این جلسات را به جای هم اندیشی و انتقال تجربیات بزرگان سندیکایی به سندیکای بحران زده شرکت واحد، به تشنج می کشاند. تبدیل منصور اسالو به فردی خودکامه و محروم ساختن سندیکای شرکت واحد از تجربیات پیشکسوتان هیات موسس سندیکاهای کارگری، از این نقطه کلید خورد.

از طرفی با تلاش های تفرقه افکنانه خارج نشینان و دیگران و باد کردن هرچه بیشتر منصور اسالو که مستعد این موضوع بود و جا زدن او به عنوان رهبر جنبش کارگری، انحراف در جنبش سندیکایی را ژرف تر کرد.

خط تفرقه و باندبازان با ایجاد سندیکای کارگران هفت تپه رنگی دیگر به خود گرفت. این خط برای منصرف کردن کارگران از ایجاد سندیکای کارگران هفت تپه و سفرهای با دلیل و بی دلیل که در سالهای ابتدایی تشکیل سندیکای هفت تپه روی داد، با شکست روبرو شد. اینان درک نمی کردند و هنوز هم درک نمی کنند که جنبش سندیکایی در رگ و خون طبقه کارگر ریشه دوانده است و هیچ تشکلی تاکنون این چنین محبوب و کارا نتوانسته در میان جنبش کارگری شناخته و مورد قبول واقع شود. البته دوستان سندیکای کارگران هفت تپه می توانند داستانها از این دوستداران دروغین سندیکای هفت تپه بگویند.

اما تلاش ها برای انحراف دامنه دار شد. در اوایل دهه نود مطلع شدیم در ترکیه یک سمینار آموزشی کارگری توسط شخصی به نام «اریک لی» برگزار شده است و افرادی در آن شرکت کرده اند که امروز در خارج از کشور به سر می برند. این سمینار توسط دوستداران جنبش سندیکایی مورد شماتت قرار گرفت و شرمندگی شرکت در این سمینار آمریکایی تا ابد برای شرکت کنندگان و مرتبطین این خط، باقی ماند.

از اواخر دهه هشتاد جنبش کارگری با پدیده ای به نام «فعال کارگری» روبرو شد که تاکنون تعریف درستی از این پدیده توسط نامگذاران آن مشخص و شفاف بیان نشده که فعال کارگری چیست؟ فعال کارگری کیست؟ آیا اگر کسی دوستدار طبقه کارگر است و یا اندیشه های کارگر دوستانه دارد، فعال کارگری است؟ این بهم ریختن مرزهای کارگران فعالی که در کارخانه ها و یا عرصه های کارگری کار و پیکار می کنند با دیگرانی که خارج از این محدوده بسر می برند برای چیست؟ این نام گذاری و مخدوش شدن حیطه فعالیت باعث شد بسیاری با چهره دروغین، خود را فعال کارگری دانسته و به باندبازی و تفرقه اندازی در صفوف طبقه کارگر بپردازند. برای مثال آمدن فردی مشکوک به نام علیرضا عسگری که معلوم نشد دانشجوست؟ فردی سیاسی است؟ اصلن چه کاره است و چگونه پیدایش شده و هر روز عضو تشکلی می شد و با بیرون آمدنش از تشکل مربوطه، تفرقه و دعواهای جنجالی از خود به جا می گذاشت، به نظر نگارنده بخش دیگری از نفوذ و تفرقه اندازی در جنبش کارگری بود. اگر تا دیروز سرکوب کنشگران سندیکایی در صدر برنامه بود، امروز با ساختن هواداران قلابی و دلسوزان زحمتکشان نفوذ به داخل صفوف کارگری و سندیکایی همچنان در دستور کار طمع کنندگان داخلی و خارجی قرار دارد.

بازی که با فعالین دانشجویی دهه هفتاد شده بود در جنبش کارگری هم به کار گرفته شد و هر دو خط چه داخل کشور و چه خارج از کشور با پاسکاری دقیق و بزرگ کردن یک فردی که پیراهن خونی را به دست گرفته بود او و همسرش را کم کم به عنوان نماد جنبش دانشجویی جا زد و بعد هم به ناگهان سر از خارج در آورد. امروز از آن دانشجوی جوان چه مانده است؟

همین ترفند هم در منصور اسالو و هم در میان بعضی از فعالان سندیکای شرکت واحد و کارگران فولاد موثر واقع شد. کجاست کارگر رزمنده و خوش فکر فولاد خوزستان مهدی آل میثم، سازماندهنده اعتراضات کارگران فولاد که خیابان های اهواز را تسخیر کرده بودند؟ مردم اهواز و هم برادران عرب ما به این فرزند خوش فکر خود می بالیدند؟ امروز در خارج چه می کند؟ و چرا از ایران خارج شد؟ چه کسانی او را تشویق به مهاجرت کردند تا هم او از شخصیت کارگریش جدا بماند و هم جنبش کارگران فولاد از کارگری چون او محروم بماند؟ چند کارگر دیگر که هم چون او از فولاد به مهاجرت رفتند و دیگر خبری از آنها نیست تبدیل به چه شخصیت هایی شدند؟ چه تفکری اینگونه کارگران را به مهاجرت تشویق می کند؟

در دهه هشتاد بسیاری از اعضای فعال سیاسی، مدنی، زنان به خارج رفته در رادیوها و تلویزیون های سیاسی به عنوان فعالان کارگری ایران به تبلیغ یک تفکر خاص سیاسی مشغول شدند. این خط مهاجرت همچنان چه در میان دانشجویان، اهالی سیاست، کنشگران مدنی و زنان و کارگران، فعال است تا ایران را تهی از این افراد پرتلاش کند. این مهاجرت ها به نفع چه جریانی است؟ و چه کسانی پشت این مهاجرت ها ایستاده اند؟ همین خط با هماهنگی که در درون حاکمیت دارد کاری می کند تا دختر شجاع زحمتکشان، سپیده قلیان نامه اش در جلسه امنیتی آلمان توسط بدنام ترین فرد خوانده شود. چه کسانی این هماهنگی از درون زندان تا جلسه امنیتی آلمان را برنامه ریزی کرده و می کنند؟ از این دست کارها که با گول زدن حتا خوشنام ترین زندانیان کارگری و آموزگاری اتفاق افتاد و دست های پیدا و پنهان باعث شدند تا رفیق زحمتکشان شاهرخ زمانی از داخل زندان با مسوول حقوق بشر جهانی تلفنی به راحتی!!! صحبت کند. زحمتکشان و کنشگرانش باید بسیار هوشیار باشند تا بازیچه عروسک های پشت پرده نشوند.

در سالهای اخیر می بینیم که خط تفرقه افکنان بسیار متنوع تر شده، از دانشجویان عدالتخواه، تا خبرنگار اخراجی ایلنا، و حتا عضوی از شورای عالی کار که عملکرد ضد کارگری او در شرکت واحد آشکار است، به ناگهان کارگر دوست شده اند!!! دانشجویان عدالتخواهی که توسط برادرانمان در هفت تپه افشا شدند و کارگران روشن بین فولاد آنان را از کارخانه بیرون کردند، هم اینان در روز ٢٦ اسفند ١٤٠٢ در مقابل وزارت کار گردهم می آیند و دلسوز کارگران و معیشت شان می شوند. نمی دانیم این افراد چرا دلسوز خواهران و برادران دانشجوی زندانی خود نیستند و دلشان فقط هوای کارگران را کرده؟ از فرزندان زندانی مان دفاع نمی کنید به درک، از اخراج استادان نگران نمی شوید به جهنم، برای کیفیت آموزش دانشگاه و خودتان چرا تکانی به خود نمی دهید؟ فقط ماموریت برای هفت تپه و فولاد و معیشت کارگران دارید؟

چطور است که علی خدایی از جلسات شورای عالی دستمزد کنار گذاشته می شود ولی رییس شورای اسلامی کار شرکت واحد که ٢ ریال از معیشت کارگران شرکت واحد دفاع نکرده، به یک نمایش تلویزیونی دعوت و در بحث با نماینده کارفرماها لال مانی می گیرد و به جای او مجری از معیشت کارگران دفاع می کند؟ اینان با چه فرایندی وارد مهمترین موضوع مرگ و زندگی ٧٠ میلیون ایرانی می شوند؟ و چه خطی دوست دارد با اینان وارد مذاکره مزدی شود؟ یا خبرنگار اخراجی ایلنا در تلویزیون ایران مانور می دهد و ساعت ها در مورد معیشت کارگری حرف هایی می زند که راهبردی نیست و بیشتر برای تبلیغ خودش است، وارد ماجرای دستمزد می شوند؟ و یا فردی که روز ٢٨ اسفند تبلیغ حمایت از کارزار ١٥ میلیونی را کرده و در آخرین روز جلسه با نمایندگان کارگری شورای عالی دستمزد در مقابل وزارت کار عکس یادگاری می اندازد ولی وقتی مزد ١٥ میلیونی مصوب نمی شود تندترین انتقادها به این افرادی که با آنان عکس یادگاری انداخته است می زند، این دوگانگی در رفتار برای چیست؟

اگر اینان در ایران برای منحرف کردن جنبش کارگری می کوشند در این شیر تو شیری، می بایست افرادی هم در خارج به فکر ایجاد کنفدراسیون با يك تشكل آلمانی بیفتند و کنفدراسیون که مثلن برای حمایت از کارگران ایرانی راه اندازی کرده اند را تابع قوانین تشکل آلمانی بکنند. این منحرفین حتا برای آنکه از قوانین تشکل سازی کمی اطلاع کسب کنند، نرفته اند یکی دو جزوه بخوانند و از آن رسواتر آنکه آن تشکل آلمانی هم به این روند غیر دموکراتیک و احمقانه پیوسته و از این ابلهان نپرسیده که فدراسیون ها و سندیکاهای زیر مجموعه این کنفدراسیون دست ساز کیستند؟ بی تردید هم رسوایان به اصطلاح فعالان کارگری ایرانی آن سوی آب و هم ابلهان تشکل آلمانی، برای به جیب زدن پول های فاسدی که برای راه اندازی این جریان قرار بود پرداخت شود، نقشه های دور و درازی کشیده بودند.

اما گاه اشتباهات خودمان هم کار دستمان می دهد. می خواهم به یک تجربه اشاره کنم چون این مورد را با دوستانی از سندیکای برادر، سندیکای کارگران شرکت واحد در میان گذاشته ام بازگو می کنم. بعد از دستگیری برادرانمان شهابی، سعیدی، رضوی، بداقی به همراه سندیکالیست های فرانسوی من این اشتباه در دیدار را، اشتباه سندیکالیست های فرانسوی دانستم و می دانم. این دوستان فرانسوی بارها به کشورهای مختلف برای دیدار و آموزش های سندیکایی به کشورهای مختلف با حکومت های متفاوت رفته اند و روند چگونگی دیدارها را می دانند. آنان می دانستند که به کشوری می آیند که حاکمیتش در رابطه با سندیکالیست های ایرانی بسیار حساسند و محدودیت شدیدی در رابطه با فعالیت سندیکایی وجود دارد و می دانستند با چه افرادی باید جلسه داشته باشند. آیا این دوستان فرانسوی نباید علت دیدار از ایران را در نوشته درخواست ویزا، دیدار با سندیکالیست های ایرانی ذکر می کردند نه گردشگری و توریسم؟ دوستان جوان ما تجربه اینگونه دیدارها نداشتند، اما سندیکای معلمان “نیروی کارگری” فرانسه چه؟

من به دوستان مان گفتم:« اگر سندیکای کارگران فلزکارمکانیک قرار بود چنین دیداری داشته باشد حتمن به وزارت امور خارجه ایران اطلاع می دادیم. اگر ویزای ورود می دادند دیگر نمی توانستند چنین سناریویی را اجرا کنند و اگر هم ویزا نمی دانند این دوستان فرانسوی به خیر و ما را به سلامت و امروز برادران مان در کنار خانواده های خود روزگار می گذراندند و سیسیل و ژاک هم در کشور خود همچنان فعالیت های سندیکایی را پی می گرفتند.»

نبود آموزش سندیکایی، تشدید تفرقه، حسادت، شهرت طلبی، سر تیتر اخبار خارجی بودن، لبه های قیچی است که جنبش کارگری و سندیکایی را همیشه تهدید می کند که همه اینها بر می گردد به دریغ کردن آزادی های انسانی تصریح شده در منشور حقوق بشر، منشور حقوق سندیکایی، قانون اساسی کشورمان. فضا به گونه ای است اگر کنشگران اصولی از قانون اساسی را که به نفع زحمتکشان است تبلیغ کنند و یا موادی که دستاوردهای زحمتکشان در قانون کار را به رخ مدعیان سرمایه داری نئولیبرال بکشند به هزار تهمت نواخته می شوند کما اینکه امروز زندانیان دربند، خلاف اصول قانون اساسی زندانی هستند.

آنچه بازگو شد شمه ای از تاریخ جنبش کارگری و سندیکایی حال حاضر است تا دوستان جوانی که می خواهند فعالیت سندیکایی یا مدنی کنند بدانند چه چاه هایی را در سر راه شان کنده اند و باید هوشیارانه با خرد جمعی و استفاده از تجربیات قدیمی های این راه، مبارزه ای سرفرازانه را پی گیرند. اگر سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران پاره پاره نشد و هزینه های گزافی را متحمل نگردید یک مورد به دلیل داشتن آموزگاران و مشاورانی چون جواد مهران گهر عضو هیات مدیره کارگران کفاش، فعالیت از سال (١٣٦٢- ١٣٤٥)، خلیل پرن از کنشگران سندیکای کارگران فلزکارمکانیک، فعالیت از سال

(١٣٦٢- ١٣٤٥)، نبی معروفی عضو هیات مدیره سندیکای بنایان تهران، فعالیت از سال (١٣٦٢- ١٣٣١) و زنده یادان محمد فراهانی عضو هیات مدیره سندیکای کارگران خیاط، فعالیت از سال
(١٣٦٢- ١٣٤٥)، علیرضا فرهادی عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد، فعالیت از سال (١٣٦٢- ١٣٣٤)، محمد حسین خوان یغما عضو هیات مدیره سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران، فعالیت از سال (١٣٤٦- ١٣٣٠)، اباذر برنگی عضو هیات مدیره سندیکای کارگران کفاش فعالیت، از سال (١٣٣٣- ١٣٢٧)، علی جعفری مرندی عضو هیات مدیره اتحادیه کارگران معدن شمشک، فعالیت از سال (١٣٢٥- ١٣٢٠) و درس گرفتن از تجربیات سندیکای پُر افتخار کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران است.

مازیار گیلانی نژاد مسوول سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران

فروردین ١٤٠٣