
“اما همیشه یک ساختار حاکم وجود دارد که در مقابل رخداد و هر آن چیزِ طبعا تازه ای که رخداد مطرح می کند _این که ناممکن، ممکن بشود_ می ایستد” (فلسفه و رخداد/آلن بدیو/ترجمه علی فردوسی)
تحولات اجتماعی این روزها ما را به بهره برداری از نظریه ی رخداد نزدیکتر کرده است. رخداد به شکلی ساده برای امروزِ ما چنین کاربرد دارد که ظاهرا همواره طبقه ی حاکم از رخدادها و سانحه ها و اتفاقاتی که در پیرامونش اتفاق می افتد حداکثر بهره را می برد؛ مثلا کشته شدنِ یک ژنرال توسط ابرقدرت، یا ذبح شهیدی در حرم یا … این وقایع یا رخدادها محملی می شوند برای برساختنِ فرصتی در تثبیتِ قدرت حاکم!
ولی این رخدادها برای ما طبقات فرودست و منفصل از ساختار حاکمیت، شکلِ کاملا برعکسی به خود می گیرد. به این ترتیب که مثلا با گران شدن بنزین، جرقه ی مطالباتِ صنفی، ماجرای مرگی در گشت ارشاد و … ” امکانی که نامرئی یا حتا نا اندیشیدنی بود را آشکار می کند.” (همان منبع). فرصتی برای طبقات فرودست مهیا می شود تا درست برعکسِ طبقه ی حاکم، شکل جدیدی از اعتراض به سیستم و حتا “مسدود کردنِ” روند هیات حاکم را شکل دهند. …بیشتر